- پنجشنبه ۲۴ اسفند ۹۶
- ۲۰:۰۰
خستگیم واسه خودش عالمی داره.....:(
خسته شدم
از روزای تکراری زندگیم
عشق یه طرفه
چشیدن طعم خیانت
مدرسه ی الکی به امیدشغل آینده
دعواهای همیشگی توخونه
سرکوفتای بی فایده از طرف همه
روح زخم خورده
قلب پاره تراز هرچی
همش تقصیر همون نامردیه که پشت پازد به همه چی
آره دل دادم به یاری که هیچی واسش مهم نبودم
همونی که میگفت تونباشی منم نیستم
بیاحالا ببین بدون من چقدخوش حال تره
بیشتراز همیشه میخنده
برا عشقش کم نمیزاره
همون قدی من واسش کم نمیزاشتم
حالا اگه یه پک سیگارم بکشه
دیگه نیستم بگم جان من نکش لعنتی
بکش تاقددلم دلت بسوزه
بکش چون دیگه برام مهم نیستی
ولی......
ولی ته دلم ازاون بالاسری میخام
همونجوری که دل منوسوزوند، زخم زدم به روحم
خدایه جوری دلشوبسوزونه یه طوری به حال روز من بیوفته
که روزی هزاربار بگه:خداااااغلط کردم دل کسی که دوسم داشتو شکستم((نفرین بهت))
خداازت نگذره
نامرد
من به تودل دادم وتو ب دیگری
رسمش اینه خدا؟؟؟؟؟؟؟
نویسنده:me
- ۲۱